اعلامیهای که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 10 دسامبر 1947 م. به نام «اعلامیة جهانی حقوق بشر» تصویب کرد، اساسش همان «اعلامیة حقوق بشر»ی است که در مقدمة قانون اساسی 1791 فرانسه گنجانده شده است و قصهای دور و دراز دارد. اساس این اعلامیه مبتنی بر نظریة «حق طبیعی» است که آن نیز خود مبتنی بر «فردباوری» (individualism) میباشد.
اشاره:
به نظر میرسد در حال حاضر، فرهنگ مهدوی در جامعة ما با آسیبهای مختلفی روبروست که میتوان آنها را در ذیل دو عنوان کلّی دستهبندی کرد: 1. عوامزدگی و سطحینگری؛ 2. روشنفکرزدگی و تأویلگرایی. تفکر دوم که بیشتر با موضوع این نوشتار مرتبط است، جهان پیرامون خود را از منظر مدرنیسم مینگرد و سعی در تجزیه و تحلیل حقایق آن بر مبنای علوم تجربی و انسانی غربی دارد. از همین روست که در این اندیشه، برداشتها از قیام و انقلاب مهدوی(ع)، صبغة روشنفکرانه یافته، با شاخصههای دموکراسی لیبرال ارزیابی میگردد. در این اندیشه تلاش میشود که روایات مربوط به ظهور و حوادث پس از آن، به گونهای تأویل و توجیه شود که با چارچوبهای به ظاهر علمی ارائه شده در دوران مدرن تعارض و تهافتی پیدا نکند!1 هر یک از دو اندیشة فوق آثار و پیامدهای مخرّبی برای اندیشة مهدوی و فرهنگ انتظار داشته و لطمات جبرانناپذیری بر کارکردها و آثار آن وارد میسازد. با این مقدمه به بررسی کتابی میپردازیم که چندی پیش با عنوان «چکیده اندیشهها»(آشنایی با دیدگاه های آیت الله صانعی) از سوی «مؤسسة ثقلین» به چاپ رسیده و در آن مطالب قابل تأمّلی در زمینة «ارتباط مهدویت و دموکراسی» مطرح شده است.