سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
پیام تسلیت در پی درگذشت آیتالله حسینی زنجانی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی، درگذشت عالم جلیل‌القدر، مرحوم آیة‌الله حاج عزالدین حسینی زنجانی را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
رحلت عالم جلیل‌القدر مرحوم آیة‌الله آقای حاج‌آقا عزالدین حسینی زنجانی رضوان الله تعالی علیه را به عموم ارادتمندان ایشان در مشهد و زنجان و به علمای اعلام و حوزه‌های علمیه و بطور ویژه به آقازادگان محترم و بیت مکرّم ایشان تسلیت میگویم. این بزرگوار که از عالمان برجسته و ذیفنون به شمار میرفتند، از زنجان و نیز دوران اقامت طولانی در مشهد مقدس، کانون توجّه فرزانگان و اصحاب اندیشه و هنر نیز قرار داشتند و محفل گرم هدایت و افاده‌ی ایشان محل حضور طبقات گوناگون بود. خداوند متعال بر علوّ درجات این عالم جلیل بیفزاید و بازماندگان را مشمول اجر و فضل خود قرار دهد.




نویسنده : بسیجی
تاریخ : پنج شنبه 92/2/26
پیام تسلیت در پی درگذشت آقای مرتضائی فر

http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1392/139202221812eeafb.jpgحضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی، درگذشت مرحوم مغفور آقای حاج محمود مرتضائی‌فر را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:

بسمه تعالی
درگذشت مرحوم مغفور آقای حاج محمود مرتضائی‌فر را که از یاران صمیمی انقلاب و خدمتگزار با وفای نماز جمعه‌ی تهران بودند به بازماندگان و دوستان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و غفران الهی را برای آن مرحوم مسئلت میکنم.




نویسنده : بسیجی
تاریخ : پنج شنبه 92/2/26
سجدهی شکر
 گزارش دیدار دست‌اندرکاران دفاتر ادبیات مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی حوزه‌ی هنری با رهبر انقلاب
 مهدی قزلی
کمی دیر رسیدم به جلسه. گویا ابتدا قرار بود این دیدار، نشست گزارش «رمان انقلاب» باشد به رهبر انقلاب که با کوتاه‌شدن دست «امیرحسین فردی» از دنیا، برنامه تغییر کرد به دیدار و گزارش دفاتر ادبیات و هنر مقاوت و ادبیات انقلاب اسلامی. همان‌طور که امیرحسین فردی محور رمان و داستان انقلاب بود، ستون خیمه‌ی این دو دفتر هم سرهنگی و بهبودی و کمری و ... هستند. ای‌کاش حوزه فکری بکند برای ساختار این دفاتر که با فقدان افراد محوری، کارها از رونق نیفتد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1922549.jpg
دیدار اردیبهشتی و اخوانی دفاتر با آقا با سلام و تشکر محسن مؤمنی شروع شد. او از طرف خانواده‌ی مرحوم فردی هم مأمور به تشکر از آقا برای پیام تسلیت ایشان بود. پس از سلام و تشکر، فیلمی کوتاه پخش شد که یک‌جور گزارش کار مصوّر و موجز از فعالیت‌های این دو دفتر بود. رهبر انقلاب فیلم را به‌دقت همراه با بقیه نگاه کردند. حاضران در جلسه حدود 30 نفر می‌شدند که اعضای این دو دفتر و البته معاونان و مدیران حوزه بودند. یک سمت رهبر انقلاب، آقایان سرهنگی و بهبودی و کمری و محسن مؤمنی نشسته بودند، سمت دیگر هم حاج‌آقای خاموشی و آقای حمزه‌زاده.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_3322549.jpg
از فیلم اگر قرار بود فقط یک جمله را انتخاب کنم، همین جمله‌ی سرهنگی را انتخاب می‌کردم که: «چیزی که نوشته نشود، انگار اصلاً وجود نداشته.» بعد از فیلم، باز هم محسن مؤمنی رشته‌ی کلام را به دست گرفت که: «مهم‌ترین موضوع حوزه‌ی هنری، انقلاب اسلامی است؛ انقلاب اسلامی نه‌فقط به عنوان اتفاقی در ظرف زمان، بلکه در حوزه‌ی مفهوم و گفتمان.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_3222549.jpg
مؤمنی تأکید کرد که با همکارانش تلاش می‌کنند چهره‌ی «آدم اهل این انقلاب» را ترسیم کنند. مؤمنی به انتقاداتی اشاره کرد که به ادب و هنر انقلاب می‌شود و گفت با تمام این انتقادات، با طیّ مسیری پر پیچ و خم، سبک هنر انقلاب دیگر دارای شأن غیر قابل انکار شده است و نمونه‌اش جریان شعر انقلاب است. اهمیت این شأن و سبک هم در امیدوارشدن هنرمندانِ وابسته و دلبسته به انقلاب است، چرا که در دوره‌هایی حتی مسئولان درجه‌یک فرهنگ کشور هم نظرشان این بود که جنگ و انقلاب دیگر تمام شده و ادب و هنری هم ندارد و قائل به تعطیلی این دفاتر بودند. امروز اما می‌بینیم با وجود افت نسبی رونق نمایشگاه کتاب و عدم رضایت عمومی ناشران از استقبال مردم، غرفه‌ی حوزه‌ی هنری از رشد فروش تیراژی و ریالی برخوردار باشد که باعث امیدواری است.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_3622549.jpg
مؤمنی صحبتش را کوتاه کرد و جلسه را به سرهنگی سپرد. آقای سرهنگی  سلامی ساده کرد و بی‌حاشیه رفت سر اصل مطلب: «به خاطر همه‌ی محبت‌هایی که به دفتر و حوزه هنری دارید، تشکر می‌کنم. شما از گذشته‌ی دفتر خبر دارید. جسارت می‌کنم و چند کلمه درباره‌ی امروز دفتر و فردای خودمان می‌گویم. ما امروز روزهای خوبی داریم. شاید در 25 سال گذشته هیچ‌وقت دست ما این‌قدر از خاطرات پر نبود. هم نگاه جامعه‌ی خودمان به سمت این ادبیات و خاطرات چرخیده و هم نگاه بین‌المللی. فرهنگ هم از راه تجارت و مهاجرت از مرزها عبور می‌کند و هم از طریق جنگ  و طریق جنگ، یک بخشش همین محصولات است و خاطرات. امروز حال خوبی داریم، ولی باید جای خوشحالی به فکر فردا باشیم.»
سرهنگی ادامه داد که: با دانش و تجربه‌ای که در این 25 سال انباشته شده، هر دو ادبیات مقاوت و انقلاب باید راه خودشان را به سمت قسمت‌های پژوهشی‌تر باز کنند. دفترها هم صاحب‌اثر هستند و هم صاحب‌نظر. دوستانِ هر دو دفتر برای ورود به مرزهای فکری و اندیشه‌ای برنامه‌هایی دارند که بعضی را انجام داده‌اند. حالا دنبال تأسیس سومین دفتر هم هستیم؛ دفتر ادبیات اسارت. داربستش را هم زده‌ایم تا ببینیم کی از آن بالا می‌رویم. ما حدود 5 هزار نامه از اسیران عراقی به مسئولان خودمان داریم. همین‌طور چندین هزار نامه از اسیران خودمان به خانواده‌هایشان. ارتش هم خیلی خوب با ما همکاری کرده و به‌جرأت می‌توانم بگویم که قوانین و مقررات حاکم به اردوگاه‌های آنها از کنوانسیون‌های ژنو هم متعالی تر بوده.
سرهنگی هم مثل مؤمنی، کوتاه و مختصر حرف‌هایش را زد؛ بدون مقدمه‌ی طولانی و تعارف و بدون مؤخره‌ای شبیه به انشاءهای دوران مدرسه که: پس ما نتیجه می‌گیریم فلان و بهمان!
اصلا جلسه اخوانی تر از این بود که بخواهد صرف حواشی بشود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1022549.jpg
علیرضا کمری نفر بعدی بود. صحبت‌هایش را دسته‌بندی کرده بود و کاغذی که دستش گرفته بود، نشان می‌داد حرف‌های بسیاری دارد. نخست اشاره‌ای کرد به سابقه‌ی شکل‌گیری دفتر و انتخاب اسم توسط آقای بهبودی برای آن و درآمدن دفتر ادبیات انقلاب از دل دفتر ادبیات مقاوت و بعدتر، درست‌شدن نام و نهادی به نام مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری. او توضیح داد در انتخاب همین نام هم معلوم می‌شود که کار دفاتر کمی رویّه‌ی پژوهشی‌تر گرفته سمت‌و‌سوی تا در کنار تولید متن، امر فکر کردن و پژوهش هم محل توجه باشد.
آقای کمری تأکید کرد که جنگ را باید اندیشید و مطالعه کرد؛ کاری که از نیمه‌ی دوم سال 1367 آغاز شد. کارهای دفتر را هم دسته‌بندی کرد: اول  تصحیح متن‌های بازمانده از اهل جنگ، دوم  نقد و بررسی آثار موجود، سوم  توجه و اهمیت‌دادن به دانش اطلاع‌رسانی، کتابشناسی و کتابداری که نهایتاً منجر به تأسیس کتابخانه تخصصی جنگ شده، چهارم  مرجع‌پژوهی در آثار جنگ.
آقای کمری ادعا کرد که دفتر ادبیات مقاوت و پایداری  گرانیگاهی شده برای اهل پژوهش در حوزه‌ی جنگ.  تازه همه‌ی این حرف‌ها شد مقدمه‌ی او برای رسیدن به حرف‌های اصلی‌تر که مؤمنی تذکر داد بحث را جمع کند. کمری هم تیتروار نکاتی را گفت؛ از جمله این‌که: تجربه‌ی جنگ سزاوار این است که بیشتر از حوزه‌ی ادبیات مورد توجه قرار بگیرد و بیش از ادبیات ظرفیت دارد. او تأکید کرد که زمینه‌های مختلف علوم انسانی باید جنگ و تجربه‌هایش را مورد توجه قرار دهد.
نکته‌ی بعدیِ آقای کمری، تعدد نهادهای مختلف در مورد جنگ بود که پراکنده و غیر مرتبط هستند و احتیاج دارند به مرکزیتی برای متمرکز‌کردن و هماهنگ‌کردن آنها. آخر سر هم تأکید کرد که تحقیق و پژوهش با تعارف به جایی نمی‌رسد و از آقا خواست که جلسات شبانه‌ی گپ و نشست -که 17-18 سال پیش دایر بود- دوباره احیا شود تا آنها بتوانند در زمانی موسّع درباره‌ی همه‌ی مسائل با ایشان به جمع‌بندی برسند.
رهبر انقلاب موافقتشان را با برگزاری آن جلسات اعلام کردند و به مسئولین دفتر تذکر دادند که برنامه‌ریزی شود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1122549.jpg
خانم جمشیدی بعد از آقای کمری صحبت کرد: جنگ آزمایشگاه علوم انسانی است. ما باید یاد بگیریم چطور از جنگ سؤال کنیم که علم از آن دربیاید. این برای ما یک امر وجدان‌شده است که جنگ سرمنشأ علوم بسیاری است. خانم جمشیدی هم کوتاه و مؤثر صحبت کرد. کلمات در بهترین شکل ممکن در خدمت انتقال مفاهیم به کار می‌رفت و این نشان از ادیب بودن جمع داشت.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1222549.jpg
بعد از جمشیدی، خانم سیده‌اعظم حسینی صحبت کرد. سلام خانواده‌های شهدا و ایثارگران را رساند و گفت خیلی تلاش می‌کند که سُرور و ابتهاجش را از این دیدار کنترل کند. سیده اعظم حسینی پدیدآورنده‌ی کتاب «دا» است؛ کتابی که به همت او کتاب شده. او هم نکاتش را کوتاه و دسته‌بندی ارائه کرد: عدم به رسمیت شناختن حقوق مؤلفان و پدیدآورندگان حوزه‌ی جنگ، در دسترس نبودن اسناد و مدارک جنگ که یا در اختیار مراکز نظامی است یا در اختیار کسانی که با آن به مثابه کالای تجاری رفتار می‌کنند، بی‌رغبتی و کم‌حوصلگی کسانی که در صحنه‌های جنگ حضور داشته‌اند و به خاطر عدم درک صحیح از اهمیت موضوع، در بازگویی آن نمی‌کوشند. خانم حسینی از گفتن بقیه‌ی حرف‌هایش امتناع کرد تا نوبت به بقیه هم برسد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1322549.jpg
بعد از خانم حسینی، آقای بهبودی رشته‌ی کلام را به دست گرفت. بعد از سلام، از اتفاقات نهضت مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت و نهضت 15 خرداد به عنوان مهم‌ترین وقایع انقلابی معاصر یاد کرد که اولی با کودتای 3 اسفند 1299 کارش تمام شد، دومی با کودتای 28 مرداد 1322 نافرجام ماند و نهضت به‌ظاهر ناکام 15 خرداد هم به سرانجام 22 بهمن 57 رسید. هر سه این نهضت‌ها قابل بررسی است و از حیث تفاوت قابل مقایسه.
آقای بهبودی ادامه داد که: «امسال در 50اُمین سالگرد 15 خرداد هستیم. به مناسبت اظهار نگرانی‌ای که  سال پیش درباره‌ی این حوزه فرموده بودید، نکاتی را به عرض می‌رسانم. وقتی انقلاب پیروز شد، در نقطه‌ی صفر بودیم و شاید مبهوت از سرعت اتفاقات. یک‌دفعه دور و اطرافمان پر شد از آثار ترجمه‌ای که بیشترشان خاطرات سفرای داخل ایران بود و البته بعضی هم مال محققین دانشگاهی خارجی. دهه‌ی 60 به همین منوال گذشت، ولی در دهه‌ی 70 کمی اوضاع عوض شد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و ... به وجود آمدند و با رشد و بلوغ محققین و پژوهشگران در پایان دهه‌ی 70 توازنی بین آثار داخلی و خارجی برقرار شد. دهه‌ی 80 دوره‌ی چربش آثار داخلی نسبت به آثار خارجی بود. اسناد منتشر شد. منابع کافی و وافی برای نگارش تاریخ وجود دارد. الان دست ما برای این کار دست بالاست. بین مؤسسات مختلف رقابت درگرفته برای انتشار کتاب که خیلی خوب است. تاریخ‌های محلی انقلاب در حال نگارش است. الان انقلاب اسلامی حیثیت ملی ما شده است، چون اتفاقات آن دوره در سیستان و هرمزگان و مازندران و کردستان همه شبیه هم است.
ما کار بسیار سختی پیش رو داشتیم، یک سرِ این انقلاب در آسمان بود و یک سرش در زمین. زبان آکادمیک نمی‌فهمید که "انقلاب ما انفجار نور بود" یعنی چه  و ما باید با او با زبان علمی‌تر صحبت می‌کردیم. با توجه به جمیع جهات، موقعیت امروز ما از دیروز خیلی بهتر است و فردا خیلی بهتر از امروز خواهد بود.»
صحبت‌های آقای بهبودی که تمام شد، آقا پرسیدند من چه اظهار نگرانی‌ای کرده بودم؟ بهبودی گفت: در مقایسه با ادبیات جنگ، شما برای ادبیات انقلاب کمی نگران بودید. رهبر انقلاب با خنده گفتند: اگر نگرانی‌ای هم بوده برای کارهای شما نبوده، چون همین مقداری هم که دارد کار می‌شود، کار شماست.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1422549.jpg
نوبت به آقای فخرزاده رسید؛ مسئول واحد تاریخ شفاهی. توضیح داد که در سال 1372 کار را شروع کرده‌اند و سه برنامه را پیگیری کرده‌اند؛ اول ثبت خاطرات افراد مختلف که حدود 6500 ساعت مصاحبه با 905 نفر شده است. دوم انتشار 35 کتاب از همین مصاحبه‌ها و سوم ساماندهی و مدیریت اطلاعات جمع آوری‌شده برای ارائه به محققان: «اوایل خاطرات را فردمحور جمع‌آوری می‌کردیم و بعدتر موضوع‌محور شدیم؛ مثل 15 خرداد، تسخیر لانه‌ی جاسوسی، جنبش‌های دانشجویی داخل و خارج از کشور. اولین نتیجه‌اش کتاب جنبش دانشجویان تبریز شد و ماجراهای نوفل‌لوشاتو در حضور 4‌ماهه‌ی امام خمینی.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1522549.jpg
بعد از آن نوبت محسن کاظمی شد. آقای کاظمی اگر فقط با کتاب خاطرات عزتشاهی هم شناخته شود، به نظرم بسیار پرارج و قرب باید باشد. او هم درباره‌ی تاریخ شفاهی صحبت کرد که وجه غالب تاریخ امروز است هم در ایران و هم در دنیا: «تاریخ شفاهی در دنیا هم مدیون جنگ است. بعد از جنگ جهانی دوم در دانشگاه کلمبیا جریانی راه افتاد برای ثبت خاطرات جنگ. در ایران هم همین طور است، با این تفاوت که هیچ‌وقت دانشگاه‌ها وارد این عرصه نشدند و نهادها و سازمان‌های انقلابی‌تر بار این کار را به دوش گرفتند. با این حال، وضع تاریخ شفاهی ما باید از این بهتر شود. مثلاً فقط دو ساعت از مرحوم مرتضایی‌فر مصاحبه وجود دارد که این یک ضایعه است. ضد انقلاب و اپوزیسیون بی‌کار نیستند. آنها که عرصه‌ی سیاسی را به‌کل باخته‌اند، حاضر نیستند عرصه‌ی تاریخ را هم ببازند. از طرفی چون دستشان خالی است، با دروغ مشغول تاریخ‌سازی و تسویه‌حساب‌های گروهی و لااقل پاسخ‌دادن به شبهات هستند.
تاریخ شفاهی در دنیا در دانشگاه‌ها متمرکز است. الان از محدوده‌ی جغرافیای کشورها هم خارج شده و منطقه‌ای شده است؛ مثلاً تاریخ شفاهی منطقه‌ی آمریکای لاتین. پروژه‌های این دانشگاه‌ها هم با ثبت تاریخ شفاهی همان دانشگاه‌ها شروع می‌شود. در ایران فقط دانشگاه اصفهان به همت دکتر نورایی کارهایی کرده و کلّاً دانشگاه‌ها نسبت به این موضوع بی‌مهر بوده‌اند. ما هم انجمنی هیأتی و اخوانی به نام انجمن تاریخ شفاهی در حوزه راه‌انداخته‌ایم که به دلیل بروکراسی پیچیده، ثبت هم نشده. کارهایی هم انجام داده‌ایم و نشست‌هایی هم برگزار شده که خبر بعضی از آنها بین‌المللی شده است. حتی گروهی از کسانی که در آمریکا کار تاریخ شفاهی می‌کردند، با دیدن کارهای ما تعجب کردند و گفتند با این‌که شما 30 سال از ما دیرتر شروع کرده‌اید، ولی عقب‌تر از ما نیستید.» آخر صحبت هم درخواست کرد که «شفاهی‌کارها» دیداری با ایشان داشته باشند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1622549.jpg
آخرین نفر هم دکتر غنی‌یاری بود که درباره‌ی دانشنامه‌ی سیاسی زندان‌های دوره‌ی پهلوی توضیح داد و این‌که این دانشنامه مبتنی بر تاریخ شفاهی است و به سرانجام رسیده. همین‌طور دانشنامه‌ی قیام 15 خرداد که تازه شروع شده است.
 http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1822549.jpg
جلسه که رسید به این‌جا، همه‌ی توجه‌ها جلب شد به رهبر انقلاب؛ جلسه‌ی ساده‌ای که روی صندلی‌هایی ساده در سالنی ساده برگزار می‌شد و پذیرایی‌اش هم چای و آب و شیرینی خشک ساده بود.
آقا بسم‌الله گفتند و شروع کردند: «خیلی جلسه‌ی پرفایده‌ای بود برای من و خیلی استفاده کردم. این را هم بدانید اگر امر دایر باشد به اختیار شخصی خودم که جلسه با امثال شما داشته باشم یا جلسه‌ی سیاسی و اقتصادی و ... حتماً اولویت اول و دوم و سومم جلسه با شماها خواهد بود.»
شنیدن این جمله روی صورت همه‌ی حاضران لبخند کاشت. شاید هم از گرایش‌های رهبر انقلاب به حوزه‌ی فرهنگ همین انتظار هم می‌رفت. آقا ادامه دادند که: «وقتی شما با کمترین و بهترین کلمات، معانی و مفاهیم عمیق را منتقل می‌کنید، از عمق جان لذت می‌برم. گزارش دفتر خودمان و گزارشی را که آقای مؤمنی فرستاده بودند، صبح مطالعه می‌کردم. در پایان سجده‌ی شکر بجا آوردم از این همه اتفاقات خوب.
و اما نکاتی که از بین صحبت‌های شما یادداشت کردم و نکاتی که از قبل نوشته بودم؛ من طرفدار تحقیق علمی هستم، ولی نکاتی در کار شما هست که نباید از آن غفلت کرد. مثلاً استدلال قیاسی در کار علمی پذیرفته نیست، ولی در کار خاطره گاهی لازم است. مثلاً گاهی خاطره‌ای از نظر زمانی و مکانی با اطلاعات صحیحی همخوان نیست، خوب حتماً باید اصلاح شود. مسأله‌ی شما اصلاح متون تاریخی نیست و باید ابتکارات و خلاقیت خودتان را هم به کار ببرید.
مسأله‌ی بعد  این‌که کار را به سمت دانشگاه پیش ببرید، ولی شما محدود به دانشگاه نیستید. دلیل این‌که خارجی‌ها کار را بردند داخل دانشگاه، این بوده که نهادهای جهادی و انقلابی مثل حوزه‌ی هنری نداشتند. از امکان دانشگاه استفاده کنید، ولی کار را رها نکنید. خودتان را تقویت کنید و پیش بروید. زبان دانش و خرد را هم حفظ کنید، ولی طبیعت کار ادبی شما با زبان احساس و صمیمیت هم رابطه‌ای دارد. این دو را با هم جمع کنید.
در صحبت‌ها شنیدم در مورد حقوق مؤلف و پدیدآورنده صحبت شد. من به این حقوق اعتقاد دارم. هر چند مواد خام کتاب متعلق به صاحب خاطره است، ولی آن‌چه آن خاطرات و مواد خام را جذاب و خواندنی و کتاب می‌کند، تلاش نویسنده است. من وقتی کتابی را که آقای بهبودی زحمت کشیده و درباره‌ی حقیر نوشته بود خواندم، متوجه شدم خودم حتی با کمک اطرافیان هیچ‌وقت نمی‌توانستم چنین کاری را انجام دهم. من از کارِ هنرمندانه‌ی این نویسندگان لذت می‌برم، ضمن این‌که خانم‌ها هم زیاد شده‌اند بین این نویسندگان. همین‌جا هم باید از آقای سرهنگی تشکر کنم که دفترشان نیروسازی هم داشته. من موافق حفظ حقوق نویسندگان هستم، ولی در مورد چگونگی‌اش نظری ندارم.
چیزی فرمودید که ماجرای 15 خرداد را با انقلاب‌ها و نهضت‌های داخلی مقایسه کنید، این البته کار خوبی است، ولی قیاس با انقلاب‌های خارجی را هم مد نظر داشته باشید. در مورد مشروطه و ملی‌شدن صنعت نفت هم رمان و تاریخ زیاد است، ولی ما درباره‌ی انقلاب اسلامی هنوز کم اثر داریم و باید بیشتر کار کرد.
دو نکته‌ی اساسی درباره‌ی حوزه‌ی هنری و دفتر ادبیات انقلاب هست. اول این‌که شما ظرفیت برآمده از انقلاب را مورد توجه قرار دادید در برابر جمعی که انقلاب را بایکوت کردند. روشنفکرانی که اهل ادبیات و شعر و ... بودند، در تصمیمی نگفته و ننوشته بنا گذاشتند انقلاب و بعد جنگ را ندیده و مکتوم بگذارند. کارهای شما یک ادعانامه‌ی تاریخی است در برابر سکوت آنها. جریان‌های معاند با کارهای شما باید به تاریخ جواب بدهند. این‌ها می‌خواستند نگویند تا این‌جور به چشم بیاید که انگار اصلاً اتفاقی نیفتاده.
نکته‌ی دوم هم این است که شما توانستید با این کارِ طولانی و مستمر  یک حرکت عظیم فرهنگی در مملکت راه‌بیندازید. شما با این کارها کشور را از کارهای وارداتی در حوزه‌ی جنگ و انقلاب مستغنی کردید. تولید محتوا کردید؛ برعکس جریان روشنفکری که همه‌ی کارهایش مبتنی بر ترجمه است، حتی وقتی تاریخ ایران می‌نویسند. این سنت غلط را شما به هم زدید.
چیز دیگری که در چشم من اهمیت دارد و آن را تحسین می‌کنم، این است که در کار پایداری کردید. گاهی کسی کار خوبی را شروع می‌کند، ولی رنگ و بوی کارهای دیگر جذبش می‌کند. در قرآن هم مکرر درباره‌ی ثبات و استقرار توصیه شده است. باز هم توصیه می‌کنم همه‌ی عمرتان را بگذارید برای این کار، هم در جریان فرهنگی جامعه مؤثر است و هم آخرت دارد.
به مسأله‌ی نشر و توزیع کارهایتان اهمیت بدهید. نمایشگاه کتاب چند روز است. باید کاری کنید همیشه استقبال از آثارتان وجود داشته باشد. باید فضا را پرکنید. اصلاً یک قرارگاهی برای نشر و توزیع درست کنید. زمینه هم زیاد دارید؛ این همه جوان بسیجی، این همه دانش‌آموزان خوب، حلقه‌های مستعد، حوزه‌های علمیه، این مخاطبین بالقوه را دریابید. من غصه‌ام می‌شود که می‌گویند تیراژ دو-سه هزار جلدی. چاپ‌ها باید برسد به سی-چهل هزار جلد. امیدوارم به تیراژ میلیونی در چاپ و تیراژ برسید.
مسأله‌ی ترجمه هم مهم است. کتاب‌های شما اگر ترجمه شود، خیلی مخاطب بین‌المللی دارد. یکی از عواملی که فرهنگ و سبک زندگی غربی در کشور ما حضور دارد، ترجمه‌ی آثار آنهاست که همه‌اش علمی هم نبوده؛ رمان، نمایشنامه، سفرنامه و ... هم بوده. جریان ترجمه را برگردانید به سمت بیرون از مرزها.
مسأله‌ی فوریت‌ها را هم جدی بگیرید. کار شما قوامش به آدم‌هاست. آد‌م‌ها هم در معرض مرگ و میر و فراموشی هستند. مطالب را جمع کنید از آدم‌ها؛ هرچند بعداً تنظیم کنید.
مطالعات تطبیقی و مقایسه‌ای را بین جنگ خودمان و دیگران انجام بدهید. از کارهای خوب و آدم‌های خوبتان هم در مراسم‌هایی تجلیل کنید. چند سال پیش جلسه‌ی شب خاطره‌ای با همین شماها داشتم. بعد از آن در کتابخانه‌ام با یکی از شاعران بزرگ جلسه‌ای داشتم. در آن جلسه  آن شاعر گفت شعری بخوانم. گفتم من شاعر نیستم که شعر بخوانم، ولی اگر بودم در وصف کسانی که در این شب خاطره شرکت کردند، قصیده می‌گفتم.»
 http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_1722549.jpg
آقا رسیده بودند به آخر صحبت‌ها. وقت اذان هم نزدیک بود. جلسه‌ی مفید و پرمطلب و کم‌حاشیه با بلند‌شدن آقا از روی صندلی‌شان رو به اتمام بود. یکی دو نفر برای ایشان نامه و کاغذ بردند. دور رهبر انقلاب پر شد. کسی هجوم نیاورد. همه به رسم ادب و برای خداحافظی جلو آمدند. کاظمی گفت: رتبه‌ی ما در تاریخ شفاهی آسیا دوم است. آقا بی‌درنگ جواب دادند: در دنیا باید اول باشید. یک نفر از لزوم وجود کتابخانه‌های تخصصی گفت. آقا جواب دادند شما حوزه‌ی هنری و سازمان تبلیغات هستید، شما باید کاری کنید؛ «إذا عَلِمتَ فَاعمَل». وقتی می‌دانید کاری خوب و درست است، اقدام کنید.

بالأخره دقایقی مانده به اذان جلسه تمام شد و آقا رفتند. جمع خندان با هم خوش‌و‌بش می‌کردند. بعضی که عجله داشتند، رفتند و بقیه ماندند و نماز خواندند و نهار میهمان لوبیا‌پلوی بیت رهبری بودند.



نویسنده : بسیجی
تاریخ : پنج شنبه 92/2/26
پرتوى از سیره و سیماى امام محمّد باقر(علیه السلام)

حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مىباشد.
از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنىهاشم منسوب است.
شهادت امام باقر(علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مىباشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.
حضرت باقر(علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مىرفت.
وجود امام محمّد باقر(علیه السلام) مقدّمه اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امّت.
زیرا مردم، او را نشانه هاى فرزند کسانى مىشناختند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکّامى که به نام اسلام حکومت مىکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دوراند که مفاهیم کتاب خدا و سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
امام باقر(علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.
هشام بن عبدالملک خلیفه نابکار اموى وقتى به امام(علیه السلام) اشارت مىکند و مىپرسد که این شخص کیست؟ به او مىگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند.
این شخص، امام عراق است.
در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مىخواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مىپرسیدند.
این امر اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده هاى مردم نشان مىداد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مىشد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مىآمد، از او پاسخ مىخواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وامىداشت.
حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مىآمد.
جابر جعفى گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مىنمود از ابوجعفر(علیه السلام)مىپرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم.»امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مىکند:«همانا شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بىریایى از ما طرفدارى مىکنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمىکنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمىگذرند. براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مىگیرند. و شیعه ما اطاعت خدا مىکند.»

 

فضل و دانش امام باقر(علیه السلام)

امام محمّدباقر(علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احکام اسلامى پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمى به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زرارةبن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابربن یزید و حمران بن اعین و بُریدبن معاویه عجلى، همّت گماشت.
آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنى هاشم در عصر خود بود.
آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شکافنده دانش ها گردید.
یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مىنویسد:«محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند .»عبدالله بن عطا یکى از شخصیّت هاى علمى زمان امام، مىگوید:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمّد بن على(علیه السلام) از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم.»امام باقر(علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مىنموده و از کلام خدا شاهد مىآورده و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم.»

علم بی نهایت

اول، علم و دانش: در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه ان فى ذلک لایات للمتوسمین (1) گفت: «به خدا سوگند محمد بن على در ردیف همین هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهیم کرد که گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگ‏ترین دانشمندان است.

ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئله‏اى پرسش کرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید.پس به سوى امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت : نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى.آن مرد به سوى امام باقر (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد.امام نیز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد.آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتى هستند که از همه علوم آگاهى دارند.

در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابى میمون، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر کم دانش‏تر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را مى‏دیدم که در نزد او چون شاگردى مى‏کرد.

شیخ مفید در کتاب ارشاد مى‏نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء مکى، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندى را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر آگاهیهایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسین.من حکم بن عتیبة را با آن آوازه‏اى که در میان پیروانش داشت مى‏دیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلى مى‏نمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.

ابن جوزى در تذکرة الخواص، مى‏نویسد: عطاء مى‏گفت هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که دامنه دانایى‏اش نسبت به دانشمندى دیگر کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را دیدم که در نزد آن حضرت چونان پرنده‏اى ناتوان بود.ابن جوزى مى‏گوید: «منظور وى از حکم همان حکم بن عتیبه بود که در روزگار خود دانشمندى بزرگ به شمار مى‏آمد» .

این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانى و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کرده‏اند.محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است.البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وى در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت مى‏کند.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم.شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسى نشنیده بودم.

شیخ مفید مى‏نویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.

ما در صفحات آینده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقیهان و نویسندگان و بسیارى دیگر که از علم و دانش آن حضرت بهره‏مند گشته‏اند، یاد خواهیم کرد.تحقیقا بسیارى از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروى مى‏کردند و از فقه و دلایل روشنى بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل مى‏آوردند.

گفتار آن حضرت درباره توحید

بنابر نقل مدائنى، روزى یکى از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیده‏اى؟ امام پاسخ داد: من چیزى را که ندیده باشم عبادت نمى‏کنم.اعرابى پرسید: چگونه او را دیده‏اى؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را مى‏بینند.با حواس به درک نمى‏آید و با مردمان قیاس نمى‏شود.با نشانه‏ها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در کار خود هرگز ستم روا نمى‏دارد.او خداوندى است که جز او معبودى نیست.اعرابى با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاه‏تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.

احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش

شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر مى‏گفت: گمان نمى‏کردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن على را دیدم.

مى‏خواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرم مى‏بود.در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم.او هیکل‏مند بود و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود.من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مى‏کند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى که عرق مى‏ریخت با گشاده‏رویى جوابم گفت.به وى عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کناد! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مى‏کند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مى‏کنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم.در حقیقت من با این طاعت مى‏خواهم خود را از تو و از دیگران بى‏نیاز کنم.بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.

محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت کند! مى‏خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى» .

کلینى در کافى، مانند همین روایت را از على بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل کرده‏اند.

نگارنده: معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «مى‏خواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى» این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و...از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مى‏کرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود.و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مى‏خواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود.امام (ع) نیز بدو پاسخ مى‏دهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است.اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است.به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «مى‏خواستم اندرزت گفته باشم...»

بنابر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است.از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است.امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسى که خود را سربار مردمان قرار دهد» .




نویسنده : بسیجی
تاریخ : شنبه 92/2/21
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
 

سوره قرآن